كوئنتين تارانتينو (Quentin Tarantino ) | ||
![]() كوئنتين تارانتينو، كارگردان ، بازيگر و فيلم نامه نويس آمريكايي در 27 ماه مارس سال 1963 در ايالت تنسي آمريكا به دنيا آمد. تارانتينو تحصيلات درست و حسابي ندارد. در آغاز جواني ترك تحصيل كرد و در كنار بسياري كارهاي پست كه به انها مشغول شد ، در يك مغازه اجاره فيلم هاي ويدئويي استخدام شد و به اين ترتيب براي اينكه از كارش بيشتر سر در بياورد ، سينماي جهان را در همان مغازه مرور كرد. در واقع تارانتينو فيلم سازي است كه با ديدن فيلم ، فيلم سازي ياد گرفته. ردپاي آثار فيلم سازان بزرگ را مي توان در فيلم هاي او يافت. فيلم هاي اين مجموعه بي نظير: Inglourious Basterds Sin City Kill Bill: Vol. 1 Kill Bill: Vol. 2 Jackie Brown Pulp Fiction Reservoir Dogs تارانتينو فعاليت سينمايي اش را با بازيگري آغاز كرد ( نقش هاي كوچك) و سپس با نوشتن فيلم نامه عشق حقيقي(1992- True Romance ) وارد عرصه فيلم نامه نويسي شد. عشق حقيقي را توني اسكات ( Tony Scott) جلوي دوربين برد. از جمله فيلم نامه هاي ديگري كه توسط تارانتينو نوشته شده مي توان به قاتلين بالفطره ( Nature Burn Killers ) اشاره كرد كه توسط اليور استون ( Oliver Stone )اليور استون فضاي ذهني تارانتينو را درك نكرده بود فيلمي كه او ساخت فيلم بسيار بد و نا اميد كننده اي از آب در آمد. ![]() تارانتينو نخستين تجربه كارگرداني اش را هم در سال 1992 و با فيلم سگ هاي انباريسگ هاي انباري فيلم سياه كم هزينه اي بود در ژانر پليسي – جنايي. ماجراي فيلم درباره گروه كوچكي از دزدها بود كه توسط فردي براي يك سرقت بزرگ انتخاب مي شوند. سرقت ناموفق است و پليس سر مي رسد. عده اي كه از دست پليس جان سالم به در برده اند در يك انبار دور هم جمع مي شوند تا بفهمند چرا سرقتشان شكست خورده و در نهايت به اين نتيجه مي رسند كه يك نفر جريان سرقت را به پليس لو داده. تارانتينو با همين اولين فيلمش نشان داد كه فيلم سازي با سبك و زبان خاص است، كارگرداني بهره مند از فرهنگ آمريكايي كه سعي مي كند خارج از نظام هاليوود فيلم بسازد. بسياري تارانتينو را جزء يكي از پرچم داران موج نوي سينماي آمريكا مي دانند.فيلم سگ هاي انباري در بخش فرعي جشنواره كن سال 1992 به نمايش در امد. نمايش اين فيلم موجب شد پاره اي از منتقدين ، او را پديده تازه سينما لقب دهند. تارانتينو ساخت فيلم سگ هاي انباري را مديون مونت هلمن(Mont Helman ) است كه به او با وجود بي تجربگي اعتماد كرد و هزينه فيلم را تامين كرد و به او ياد داد كه چگونه از حداقل سرمايه حداكثر استفاده را بكند. ساخته شد ، اما از انجايي كه تجربه كرد. |
||
![]() پس از موفقيت سگ هاي انباري تارانتينو ، به سراغ فيلم بعدي اش رفت كه فيلم نامه اش را هم خودش نوشته بود. اين فيلم كه تا امروز بهترين فيلم او و در واقع يكي از بهترين فيلم هاي دهه نود است قصه هاي عامه پسند ( 1994) نام دارد. تارانتينو يك سال بر روي فيلم نامه كار كرد و از هنرپيشه هاي نسبتا مطرح در ان زمان استفاده كرد ، هنرپيشه هايي مثل بروس ويليس ، جان تراولتا و ساموئل لي جكسون ( تارلانتينو خودش هم در اين فيلم و همچنين در فيلم قبلي اش نقش كوتاهي بازي كرد). قصه هاي عامه پسند چند داستان را كه به نوعي با يكديگر در ارتباط بودند با هم روايت مي كرد. نوع شخصيت پردازي ، نوع روايت ، ديالوگ هاي به كار رفته و حتي خشونت افراطي موجود در فيلم بسيار تازه و نو بود و اين تازگي براي تماشاگر بسيار جذاب جلوه مي كرد. اين فيلم در جشنواره كن 1994 به نمايش در آمد و در كمال تعجب رقباي مطرحي چون فيلم زندگي ساخته ژانگ ييمو و فيلم قرمز ( The Red ) ساخته كريشتف كيشلوفسكي ( Krzysztof Kieslowske ) را پشت سر گذاشت و نخل طلاي بهترين فيلم را نصيب خود كرد. تارانتينو در فيلم چهار اتاق ( 1995) يكي از اپيزودهاي فيلم را به نام مردي از هاليوود ساخت. در سال 1997 ، تارانتينو سومين فيلم بلند خود را به نام جكي براون ساخت. جكي براون درباره آدم ها و موقعيت هايي است كه تارانتينو خوب مي شناسد و خوب هم روايت مي كند. قهرمان داستان ، جكي براون ، زني سياه پوست است كه پس از انجام چند ماموريت براي يك خلاف كار دچار وضعيت خطرناك و پيش بيني نشده اي مي شود. تارانتينو در جكي براون قصه اي جذاب از كلاه گذاشتن ها و خيانت كردن ها را با دقت و ظرافت تعريف مي كند. ![]() پروژه بعدي تارانتينو ساخت فيلم دو قسمتي بيل را بكش بود كه در دو سال متوالي 2003 و 2004 به نمايش در آمد. تارانتينو در بيل را بكش ، اصول متفاوت روايت و داستان پردازي منحصر به فردش را به نهايت مي رساند و يك ماجراي عجيب را در دو قسمت با بر هم زدن عجيب و غريب توالي حوادث روايت مي كند. بيل را بكش ماجرايي است درباره همزيستي هم زمان عشق و نفرت كه به ساديسم بدل مي شود. قهرمان فيلم زني است ( با بازي اوما تورمن (Oma Turman ) كه در فيلم قصه هاي عامه پسند هم بسيار خوب در يك نقش فرعي ظاهر شده بود) كه توسط اعضاي گروهي خلاف كار كه جزءشان بوده به شيوه اي وحشيانه ظاهرا به قتل مي رسد ، اما با وجود انكه گلوله اي در مغزش شليك شده ، بعد از چهار سال از كما بيرون مي آيد و حالا مي خواهد انتقام بگيرد. تارانتينو در اين فيلم علاوه بر ساختارشكني هايي كه پيشتر گفته شد تا به اين جا پيش رفت كه حتي در بين فيلم از انيميشن ( براي بازگويي داستان زندگي يكي از اعضاي گروه ) استفاده كرد و حتي در صحنه اي به يك باره فيلم را از رنگي به سياه و سفيد بدل كرد. نوع فيلم برداري فيلم به ويژه در صحنه هاي مبارزه با شمشير خيره كننده و از نظر بصري بسيار جذاب است. علاقه تارانتينو به فرهنگ شرقي و فيلم هاي شمشير زني به خوبي با انتخاب شمشير براي مبارزه ، استفاده از موسيقي هاي زيباي شرقي و كاركرد زيباي رنگ در تصوير مشهود است. تارانتينو فيلم سازي است كه در هر فيلمش حضور يك نابغه را به رخ مي كشد ، فيلم سازي كه به معناي واقعي عاشق سينماست و سينما را به خوبي مي شناسد. |
ارسال نظر برای این مطلب
اطلاعات کاربری
لینک دوستان
آمار سایت
کدهای اختصاصی